نقد و بررسی کامل فیلم ُSe7en (هفت) هفت هنر
نویسنده : هنگامه - ساعت 23:41 روز شنبه 15 بهمن 1390برچسب:,

ُSe7en (هفت)

ژانر : جنایی، درام، معمایی

کارگردان : David Fincher

نویسنده : Andrew Kevin Walker

فروش : 316 میلیون دلار

تاریخ اکران : 1995

زمان فیلم : 127 دقیقه

زبان : English

درجه سنی : R


بازیگران :

Brad Pitt

Morgan Freeman

Gwyneth Paltrow

R. Lee Ermey

Kevin Spacey

 

نقد و بررسی کامل فیلم

ُSe7en (هفت)

فیلم سون ساخته دیوید فینچر شاید یکی از بهترین فیلم های ساخته شده دراین ژانر باشد. یعنی ژانر معمایی و درام جنایی.
فینچر در سون یک فیلم اریک و گنگ و دینی را به نمایش در می آورد. طوری صحنه های فیلم را تنظیم کرده اند تا به راحتی درک فیلم برای بیننده راحت باشد.


فیلم سون یا هفت درباره هفت گناهی که در تمام ادیان آمده است بحث میکند. هفت گناه (شکم پرستی، طمع، تنبلی، غرور، شهوت، حسادت، غضب). هفت گناهی که ما بارها و بارها با اون مواجه بودیم. هفت گناهی که به گفته ادیان مختلف مجازاتش فقط مرگ است.

این فیلم به بحث در مورد این هفت گناه میپردازد.

درباره هفت گناه :

گناه اول: غرور

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث. غرور از واژه‌ی لاتین Superbia به معنای تکبر،‌ خودبینی، نخوت، گستاخی می‌آید.
تعریف کلیسای کاتولیک: احترام به نفسی که از حد خارج شود و بالاتر از عشق به خدا قرار گیرد. بر خلاف فرمان نخست از ده فرمان است (به جز من خدایی نخواهی داشت)،‌ و همین احساس بود که سبب طغیان ملایک و سقوط لوسیفر (ابلیس) شد.
از نظر اوگوستین قدیس: غرور عظمت نیست،‌ بادسری است. آنچه باد می‌کند بزرگ به نظر می‌رسد، اما در واقع بیمار است.
پندی از دائو دِ جینگ: بهتر است جام را لبریز نکنیم تا مجبور نشویم وزن سنگین آن را حمل کنیم.
اگر کاردی را بیش از حد تیز کنیم،‌ تیغ آن زود کند می‌شود.
اگر خانه پر از زر و یشم باشد، صاحبانشان نمی‌توانند آن‌ها را امن نگه دارند.
وقتی ثروت و افتخار به تکبر بینجامد، بی‌تردید شر به دنبال خواهد داشت.
وقتی کاری را انجام می‌دهیم و ناممان کم‌کم پرآوازه می‌شود، حکمت حکم می‌کند که به محض انجام آن وظیفه، به درون گمنامی واپس بنشینیم.

گناه دوم: طمع

تعریف در فرهنگ لغت: از واژه‌ی لاتین Avaritia، نام مؤنث: شیفتگی زیاد نسبت به پول، خساست،‌ لئامت، بدجنسی
تعریف کلیسای کاتولیک: بر خلاف فرمان نهم و دهم از ده فرمان است (به زن همسایه‌ات طمع نکن. به خانه‌ همسایه‌ات طمع نکن.) میل و تمنای بیش از حد نسبت به لذات یا مال دنیا.
از نگاه سنکای فیلسوف : فقیر همیشه چیزی می‌خواهد، ثروتمند زیاد می‌خواهد، حریص و آزمند همه‌چیز را می‌خواهد.
متنی درباره بحران اقتصادی کشورهای شرق آسیا درسال 997:دلالان سهام می‌خریدند و می‌فروختند و مطمئن بودند که دنیا عوض نمی‌شود، چرا که فقط باید مدام بیشتر سرمایه‌گذاری می‌کردند و رشد ثروتشان را تماشا می‌کردند. به آسیبی که به وجه رایج مالزی وارد می‌کردند، اهمیت نمی‌دادند. ناگهان 500 میلیارد دلار از چرخه‌ اقتصادی ناپدید شد. زمانی که باید توضیحی به تمام کسانی می‌دادند که با آن همه بدبختی این همه سال پول جمع کرده بودند و سرمایه‌شان ناگهان به باد رفت، گفتند:«تقصیر بازار است.» اما در واقع، خودشان بازار بودند.

گناه سوم: شهوت

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث، مشتق از واژه‌ی لاتین Luxuria به معنای هرزگی، هوسرانی، شهوترانی
تعریف کلیسای کاتولیک: تمنای مفرط نسبت به لذات جنسی. این تمنا و رفتار متعاقب آن هنگامی مفرط محسوب می‌شود که در خدمت اهداف الهی نباشد؛ یعنی تقویت عشق متقابل میان زن و شوهر، و آوردن فرزند. بر خلاف فرمان ششم از ده فرمان است (گناه بی‌عفتی را مرتکب نخواهی شد)
از نظر هنری کیسینجر: هیچ چیز شهوت‌آورتر از قدرت نیست.
دائو دِ جینگ می‌گوید: روح حساس و جسم حیوانی را یکجا نگه دارید تا از هم جدا نشوند.
نیروی حیاتی را مهار کنید تا بار دیگر به نوزادی مبدل شوید.
اگر تخیلات اسرارآمیز را از خیال خود برانید، آنگاه بی‌آشوب می‌شوید.
خود را پاک کنید و برای رازها به دنبال پاسخ‌های روشنفکرانه نباشید.
وقتی حس تشخیص به چهار گوشه‌ی ذهن نفوذ کند، نخواهید شناخت آنچه را زندگی می‌بخشد و زندگی را حفظ می‌کند.
آنچه زندگی می‌بخشد، مدعی مایملکی نیست. سود می‌رساند،‌ اما در تمنای سپاس نیست. فرمان می‌دهد،‌ اما در جستجوی اقتدار نیست. این همان است که به آن می‌گویند‌ (کیفیت اسرارآمیز)


گناه چهارم: خشم

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث، از واژه‌ی لاتین Ira به معنای غیظ، خشم، غضب، خروش، میل به انتقام.
تعریف کلیسای کاتولیک: خشم فقط بر دیگران وارد نمی‌شود، بلکه اگر کسی بگذارد نفرت در قلبش بذر بپاشد، خشم می‌تواند نصیب خودش شود. در این صورت اغلب کار فرد به خودکشی می‌رسد. باید بپذیریم که مجازات و اجرای آن با خداست.
در موسیقی پاپ برزیلی: مادام که توانی در قلبم هست،‌ چیز دیگری نمی‌خواهم جز انتقام! انتقام! انتقام! به سوی قدیسان فریاد برمی‌آورم: باید بغلتید همچون سنگ‌هایی که بر جاده می‌غلتند، بی‌آنکه هرگز مکانی برای آرمیدن داشته باشید. (لوپیسینو رُدریگز)
از زبان ویلیام بلیک: از دست دوستم عصبانی بودم، به او گفتم و خشمم رفت. از دست دشمنم عصبانی بودم، به او نگفتم و خشمم بیشتر شد.
پندی از دائو دِ جینگ: تمام جنگ‌افزارها، ابزارهای شر هستند و مطلقاً به کار شاه خردمند نمی‌آیند. او فقط هنگامی از این جنگ‌افزارها استفاده می‌کند که ضرورت ایجاب کند. او آرامش و آسودگی را ارج می‌نهد؛ پیروزی با زور جنگ‌افزارها را نمی‌خواهد.
لازم دانستن جنگ‌افزارها، علامت آن است که انسان از کشتن انسان‌های دیگر لذت می‌برد، و آنکه از کشتن لذت می‌برد، سزاوار حکومت بر یک امپراتوری نیست.
وقتی می‌خواهیم کسی را ضعیف کنیم، نخست باید به او قدرت بدهیم. اگر بخواهیم شکستش بدهیم،‌ نخست باید بلندش کنیم. اگر بخواهیم محرومش کنیم،‌ نخست باید هدایایی به او بدهیم. این را بصیرت محیلانه می‌نامند.
این‌گونه است که فروتن و ضعیف، بر قلدر و نیرومند غلبه می‌کند.

گناه پنجم: شکم پرستی !

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث، از واژه‌ی لاتین gula. پرخوری و پرنوشی بیش از حد، ولع، حرص.
تعریف کلیسای کاتولیک: میل مفرط به لذات وابسته به خوراک یا آشامیدنی‌ها. انسان باید از غذاهایی که برای سلامت مضر است،‌ اکراه داشته باشد. انسان نباید بیش از همراهانش به غذا توجه و میل نشان دهد. مستی سبب زوال شعور می‌شود و گناهی کبیره است.
از نظر پیتر دِ وریس : شکم‌پرستی بیماری است؛ به معنای آن است که چیزی از درون ما را می‌بلعد.
پندی از دائو دِ جینگ: سی پره به هم متصل می‌شوند و چرخی را می‌سازند. اما فضای خالی درون چرخ است که امکان اتصال آن را به ارابه می‌دهد. جامی از سفال بسازید. اگر فضای خالی داخل سفال نباشد، جام به کاری نمی‌آید. اتاق بدون فضای خالی در و پنجره قابل استفاده نیست.
می‌توان شی‌ای ساخت، اما فضای خالی درون شیء است که آن را مفید می‌کند.

گناه ششم: حسد

تعریف در فرهنگ لغت: از واژه‌ی لاتین invidia. آمیزه‌ درد و خشم؛ احساس عدم رضایت از خوشبختی و موفقیت فرد دیگر؛ میل به داشتن آنچه دیگران دارند.
تعریف کلیسای کاتولیک: بر خلاف فرمان دهم است (تو چشم به خانه همسایه‌ات نمی‌دوزی). نخستین بار در سفر آفرینش کتاب مقدس، ‌در داستان قابیل و برادرش هابیل ظاهر می‌شود.
از نظر جُوانی پاپینی نویسنده: بهترین انتقام از آن‌هایی که می‌خواهند من به پستی کشیده شوم، این است که تلاش کنم به قله بلندتری پرواز کنم. شاید بدون انگیزه کسی که می‌خواهد روی زمین بمانم، انگیزه زیادی برای بالا رفتن نداشته باشم. فرد واقعاً خردمند از این هم پیش‌تر می‌رود: از بدنامی خودش برای ویرایش بهتر تصویرش و حذف کردن سایه‌هایی که نور بر صورتش ایجاد کرده استفاده می‌کند. بدین ترتیب، فرد حسود بی آنکه بخواهد، همکار تکامل او می‌شود.


گناه هفتم: تنبلی

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث، از واژه‌ی لاتین Prigritia. کراهت از کار، کاهلی، تن‌آسایی .
تعریف کلیسای کاتولیک: تمامی موجودات زنده‌ای که می‌جنبند، باید نان روزانه‌شان را با عرق جبین به دست آورند و همواره به فکر نتایج سهل و فوری نباشند. تنبلی یعنی فقدان تلاش جسمی یا معنوی، که روح را به انحطاط می‌کشد و منجر به اندوه و افسردگی می‌شود.
جامعه‌شناسی تنبلی: کسی که بیش از حد کار می‌کند و هم کسی که حاضر نیست کار کند، رفتار مشابهی دارند، می‌‌خواهند از مشکلات ذاتی انسان‌ها فرار کنند، نمی‌خواهند درباره‌ حقیقت و مسئولیت‌های زندگی طبیعی فکر کنند.
از نظر آیین بودا: بنا به سنت، تنبلی از اصلی‌ترین موانع بیداری روح است. به چند شکل تجلی می‌یابد: تنبلی در رفاه، که باعث می‌شود همواره یک جا بمانیم. تنبلی دل، وقتی احساس یأس و بی‌انگیزگی می‌کنیم. و تنبلی تلخی، وقتی هیچ چیز برایمان مهم نیست و دیگر بخشی از این دنیا نیستیم.

پندی از دائو د جینگ: سالک خودش را با راه تطبیق می‌دهد. انسان درستکار با تقوا سازش می‌کند. آن که چیزی از دست می‌دهد، با فقدان سازش می‌کند. راه با شادی می‌پذیرد کسی را که با راه سازش می‌کند. تقوا انسان درستکار را می‌پذیرد. آن که تسلیم فقدان شود، فقدان او را جذب خویش می‌کند.

پس، در پایان سال 2007: اغلب از خود می‌پرسیم: شوق و الهام از کجا می‌آید؟ شور زندگی کجاست؟ این همه تلاش به زحمتش می‌ارزد؟ تمام سال سعی کردم مرزهایم را پشت سر بگذارم، روزی خانواده‌ام را تأمین کردم، رفتار خوبی داشتم، اما باز هم به جایی که می‌خواستم نرسیدم.
رزم‌آور نور می‌داند که بیداری فرایندی طولانی است و باید مراقبه را با کار متعادل کرد برای رسیدن به مقصد. آنچه او را متحول می‌کند، تأمل بر آنچه به دست نیاورده نیست: این پرسش بذر انفعال و بی‌کنشی را در خود دارد. بله، شاید همه کار را درست انجام داده باشیم و نتیجه ملموس نباشد، اما مطمئنم که نتایجی در کار است. به یقین در مسیر مشخص خواهد شد، به این شرط که الان تسلیم نشویم.


نگاهی کامل به داستان

(اخطار: این بررسی حاوی نکاتی است که انتهای داستان را برای کسانی که فیلم را ندیده اند لو می دهد)


داستان اصلی فیلم مثل همیشه در شهر پر از گناه و قتل و جنایت نیویورک اتفاق می افتد. که در این فیلم به صورتی مرموز و بسیار حرفه ای بیان و به بیننده منتقل میشود. داستان درباره قاتل زنجیره ایست که در ادامه در موردش نقل خواهد شد. و در پی آن است که این افراد که یکی از هفت گناه کبیره در آنها وجود دارد به سزای اعمالشان برسند.


داستان فیلم از نمایی باز ازخانه کارگاه ویلیام سامرست، کاراگاه سال خورده و بازنشسته، شروع مشود که در حال اماده شدن برای رفتن به محل جنایت است که در اینجا با دیگر کاراکتر فیلم مواجه میشویم.
دیوید میلز که با نامه نگاری های فراوان توانسته به شهر نیویورک نقل مکان کرده و در انجا مشغول کار شود.
اولین قتل: شکم پرستی. اولین قتلی که در فیلم رخ میدهد شکم پرستی است. فردی که تا سر حد مرگ فقط در حال خوردن و آشامیدن است. دو کاراگاه فیلم یعنی سامرست و میلز بر این پرونده گمارده میشوند.

این دو کاراگاه بر این عقیده بودند که این اتفاق یک قتل نیست و فرد مورد نظر انقدر خورده است که فوت کرده است، اما با صحنه ای مواجه میشوند که فرد مورد نظر دست و پایش با سیم بسته شده و اورا مجبور به خوردن کرده اند. سامرست بر آن است که به میلز و رئیسش که این پرونده را میخواهند پایان یافته تلقی کنند و آن را بی هدف میدانند، خلاف ان را ثابت کند. این است که پرونده را در اختیار میگیرد و میلز بر پرونده دیگری که روز دیگر به او محول میشود گمارده میشود.

قتل دوم: طمع. پرونده ای که قتل دیگری را روایت میکند. قتل وکیلی که به خاطر طمع زیاد به پول و ثروت به قتل رسیده است. در نمایی باز از اتاق وکیل متوجه میشویم قاتل بر روی زمین با خون نوشته است greed طمع. مایلز از بقیه حاضرین در اتاق میخواهد که اتاق را ترک کنند در این نما مایلز دنبال مدارک میگردد که متوجه میشویم روی عکس زن وکیل با خون دو چشم گذاشته شده است. در ادامه داستان متوجه این موضوع میشیم که تغیری در ظاهر اتاق انجام شده است که فقط به تشخیص زن وکیل میشود این تغییر را متوجه شد.
در ان طرف داستان فیلم، سامرست به اتاق مقتول اول یعنی شکم پرستی رفته است تا بتواند مدرکی به دست بیاورد.
به عنوان مدرک تکه چوب هایی به سامرست داده شده بود که میتواند در خانه مقتول جای تکه چوب هارا که جدا شده بودند پیدا کند و با جلو کشیدن یخچال با یک کاغذ و نوشته روی دیوار مواجه میشویم که بر روی دیوار نوشته شده است Gluttony (شکم پرستی).
و برروی کاغذ نوشته شده است، "راه دراز است و سخت و خارج از جهنم نور میدرخشد" نوشته ای از کتاب بهشت گمشده اثر میلتون.
فرضيه سامرست اين گونه تكميل مي شود كه؛ قاتل براساس هفت گناه كبيره قصد دارد پنج قتل ديگر به قصد موعظه جامعه و مردم انجام دهد. وي پس از ارائه اطلاعات خود به ميلز و رئيس پليس پاي خود را از ماجرا بيرون مي كشد.
سامرست در ادامه کار خود به کتابخانه مراجعه میکند و شروع به جمع اوری اطلاعات در مور هفت گناه میکند و پس از ان اطلاعاتی در مورد این هفت گناه از چند کتاب پیدا میکند (افسانه کانتری اثر چاستر و کمدی الهی اثر دانته) او آنها را در اختیار مایلز قرار میدهد و از او میخواهد که آنها را مطالعه کند.
در همان روز سامرست که بازنشسته شده است دفترش را تحویل مایلز میدهد. در این حال همسر مایلز "تریسی" به مایلز زنگ میزند و سامرست را برای شام به منزل خود دعوت میکند.
این اتفاق باعث بهبود رابطه بین سامرست و مایلز میشود.

گناه سوم: تنبلی. با جستجوی شواهد موجود در قتل وکیل "طمع" و با استفاده از اطلاعات زن وکیل، سامرست و مایلز تابلویی پیدا میکنند که برعکس نصب شده است و با جستجو در اطراف تابلو اثر انگشتی بر روی دیوار پیدا میکنند که نوشته شده است HELP این عمل موجب پیدا شدن مدارک و پی بردن به قتل سوم میشوند یعنی تنبلی که قاتل فردی را در اتاق خود به مدت یک سال به تختخوابش بسته و شکنجه داده بود.
سامرست از دوستانی که در fbi دارد میخواهد که به کامپیوتر آنها نفوذ کرده و اطلاعات کتابخانه ای که سالیانه برای Fbi فرستاده میشود را در اختیار او قرار بدهد.
و از این طریق سامرست و مایلز با جستجو در این لیست و پیدا کردن افرادی که در مورد هفت گناه تحقیق کرده اند متوجه اسمی به نام "جان دو" میشوند.
و به ادرسی که در کتابخانه موجود است میروند . در این صحنه برای اولین بار با قاتل داستان مواجه میشویم که در بازگشت به خانه متوجه سامرست و مایلز میشود و برای فرار از دست آنها به آنها شلیک میکند .
مایلز که میبیند قاتل در نزدیکی اوست به دنیال قاتل میدود و در کوچه ای بن بست اورا تقریبا گیر می اندازد اما قاتل با رفتن به بالای کامیون، ضربه ای به مایلز میزند و او را تهدید به مرگ میکند و از صحنه فرار میکند.
مایلز و سامرست در اپارتمان "جان دو" برای ورود به خانه قاتل جرو بحث میکنند که در نهایت با شکستن در خانه قاتل به اتمام میرسد . در خانه قاتل متوجه شلوغی ها و عکس ها و کتابهایی مشوند که به موجب آن میفهمند که "جان دو" همان قاتل است. در بین عکس ها عکس هایی از مایلز نیز وجود دارد.
گناه چهارم و پنجم : شهوت و غرور : در ادامه فیلم به دو قتل دیگر پرداخته میشود که یکی شهوت است که طی ان یک زن بدکاره را به صورت فجیعی به قتل رسانده بودند و دیگری غرور که متعلق یه یک زن بسیار زیبا بود که به صورت فجیعی زیبایی خود را از دست داده بود.
درادامه فیلم وقتی که سامرست و مایلز به اداره برمیگردند با شنیدن صدای فریادی متوجه میشوند که "جان دو" خود را تحویل داده است. چرا او خود را قبل از ارتکاب به دو قتل دیگرتحویل داده است؟
این سوالی است که سامرست و مایلز از خود میپرسند.
"جان دو" به وکیل خود میگوید که اجساد قربانیان دو قتل دیگر(حسادت و خشم) را فقط و فقط به سامرست و مایلز نشان میدهد.
با این درخواست "جان دو" موافقت میشود و این 3 برای پیدا کردن اجساد دو قتل دیگر به راه میفتند.
در راه با گفتگویی بین مایلز و سامرست و جان دو انجام میشود
که جان دو در سوال تو کی هستی و واقعا چیکار میکنی، میگوید: "من کسی نیستم هیچوقت از بقیه متمایز نبودم به هر حال کاری که انجام میدم کار من !!
به مایلز و سامرست میگوید :"شما هنوز پایان داستان را ندیدید وقتی به پایان رسیدیم آن وقت مردم این قضیه رو به سختی میتوانند هضم کنند اما هرگز نمیتوانند انکارش کنند"
دیالوگ هایی که در این صحنه از فیلم رخ میدهد پایان درام و بی نظیر فیلم را بازگو میکند.
جان دو خطاب به مایلز : من نمیتونم صبر کنم که تو آخرشو ببینی واقعا باید برات جالب باشه.
بالاخره به پایان فیلم میرسیم، پایانی که جان دو قتلها را بازگو خواهد کرد.
گناه ششم و گناه هفتم: حسادت و خشم. سامرست و مایلز با ادرسی که "جان دو" به انها میدهد به بیابانی میرسند که یک کامیونت نگه داشته است. با پیاده شدن از ماشین و گشتن انجا جان دو خطاب به مایلز و سامرست میپرسد که ساعت چند است و سامرست در جواب میگوید 7.01 دقیقه.
مایلز به جان دو میگوید باید به کجا برویم و جان دو آنها را راهنمایی میکند. در ان طرف بیابان با ماشینی رو برو میشویم که با سرعت تمام در حال نزدیک شدن به آنهاست. سامرست به سمت ماشین میدود تا ماشین را نگه دارد. راننده در جواب سوال سامرست که اینجا چی کار میکنی؟؟ میگوید جعبه ای برای کاراگاه مایلز اورده ام که قرار بود راس ساعت 7 اینجا تحویل بدهم.
سامرست جعبه را دریافت میکند و با صحنه ای مواجه میشود که... آخر داستان را بازگو میکند. جان دو شروع به حرف زدن میکند:
دیالوگ های "جان دو": خیلی دوست داشتم مثل تو زندگی کنم. میخوام بهت بگم که چقدر تو و همسر قشنگت رو تحسین میکنم. خیلی ناراحت کننده است که چقدر راحت یک عضو مطبوعات میتونه از همکارهای تو در کلانتری اطلاعات بگیره.
من امروز بعد اینکه تو رفتی به منزلت سر زدم سعی کردم که نقش یک شوهر را ایفا کنم خواستم طعم زندگی یک مرد ساده را بچشم اما موفق نشدم بنابراین یک یادگاری برداشتم "سر قشنگش رو"
چون من به زندگی تو "حسادتم" شد این گناه من است. زودباش مایلز "عصبانی" شو زودباش انتقام بگیر.
جان دو با حرف هایش موجب عصبانیت مایلز میشود و مایلز نیز ماشه را میکشد و دو گناه آخر انجام میشود.

این فیلم دارای نگاهی تیره و رمز آلود و یک سلسله حوادث باز و روشن بود.
ما هنوز میبینیم که از این فیلم در سریال های تلویزیونی و فیلم های امروزه کپی برداری میشود . همه چیز در فیلم عالیست.
به نظر من تنها چیزی که ممکن است دراین فیلم ضعیف باشد بازی برد پیت است که تا حد زیادی در سایه ی فریمن قرار گرفته است.
نمایشنامه فوق العاده و هوش مندانه و غیر قابل مقایسه است.
کارگردانی به صورت نو آوری ( بدیع ) و با شهامت هست .


بررسی کامل فیلم هفت

فیلم هفت از جمله فیلم هاییست با فضایی متفاوت که به کارگردانی دیوید فینچر ساخته شده است.این فیلم  که داستان قاتلی را روایت می کند که قربانیان خود را بر اساس هفت گناه کبیره ای که مسیحیان به آن اعتقاد دارند به قتل می رساند.فیلم بر اساس کتاب کمدی الهی نوشته دانته ساخته شده و این کتاب به این گناهان اشاره کرده است.صحنه های فیلم که فضاهایی بسته هستند و نوعی ترس و غم را به بیننده ارائه می دهند به وسیله یک ایرانی برداشت شده است.Darius Khondji که یک ایرانی است و تیتراژ فوق العاده زیبای اول فیلم نیز از آثار اوست.در فيلم هفت بازیگرانی چون مرگان فریمن وبرد پیت و کوین اسپیسی به ایفای نقش می پردازند.بازي مرگان فريمن كه مثل هميشه ديدني است ولي به نظر من برد پيت نيز بازي زيبايي از خود باقي گزاشته است.ديويد فينچر كارگرداني فيلم هايي چون باشگاه مشت زني و زودياك رو داشته كه قبل از هفت بيشتر كارگرداني موزيك ويدئو مي كرده است.از ساير نكات بايد گفت كه فيلم بعد از اكران باعث ترس اهالي لوس آنجلس شده و در خواست امنيتي بسيار بالا رفته!فيلم  تا قبل از سكانس آخر در فضايي تاريك و سرشار از خفقان ساخته شده و سكانس آخر با اينكه در فضايي متفاوت ضبط شده ولي اتفاقات فيلم و پلان هاي دور و نزديك فيلم بردار در درون ماشين و كابل هاي برق و همجنين ديالوگ ها و اتفاقات پاياني بيننده را با حالي گرفته راهي خانه مي كند.

فيلمنامه اي كه «كوين واكر» براي فيلم هفت «ديويد فينچر»(1963) نگاشته است، يكي از هوشمندانه ترين فيلمنامه ها در مورد قتل هاي زنجيره اي است. فيلم از همان آغاز، سياهي، تلخي و زجرآور بودن خود را به رخ مي كشد، مؤلفه هايي كه به وفور مي توان در سينماي فينچر يافت.
فينچر سينماگري متفاوت و غيرقابل انتظار است. او در آغاز به تجربه اندوزي در مؤسسه فيلمسازي لوكاس مشغول شد و سپس با ساخت فيلم هاي كوتاه تبليغاتي و كليپ هاي حرفه اي براي چند خواننده مشهور اعتبار ويژه اي براي خود دست و پا كرد.
در همين ايام كمپاني فوكس كه براي ساخت قسمت سوم فيلم «بيگانه» از چهار گزينش اول خود براي كارگرداني نااميد شده بود راه را براي فينچر جوان باز كرد تا نام او به عنوان كارگرداني در خور توجه در كنار اسامي بزرگاني چون جيمز كامرون و ريدلي اسكات ثبت گردد.
فينچر سينماي خود را برپايه داستان هايي غيرقابل پيش بيني، زيركانه و سياه بنا مي كند، چيزي كه از همان اولين فيلمش قابل رؤيت بود. او براي بيان اين گونه داستان ها از روش هاي خلاقانه و درعين حال دقيق و استادانه استفاده مي كند. چيزي كه به اعتراف خودش آن را مديون اساتيدي چون هيچكاك و اسپيلبرگ است.

هفت، تا به امروز عميق ترين و مهمترين اثر فينچر است. كه در پس لايه هاي پيچيده و تو در و توي خود آدمي را به تأمل و تفكر، وا مي دارد. فيلم داستان هميشگي هبوط انسان آلوده و گناهكار بر روي زمين است. گناهي كه از اين منظر نابخشودني است و آدمي بايد تاوان آن را پس بدهد.

اين سياهي بر ذات تمامي انسان ها سايه افكنده است، بنابر اين همه گناهكار و محكومند. به همين دليل فيلم در فضايي سياه و آلوده روايت ميشود. در شهري بدون خورشيد و غمبار. شهري تيره و ابري كه بارش باران دائمي هم آن را پاك نمي كند. گويي اين شهر دارالمكافات آدميان آلوده است. همان جهنمي كه قاتل داستان در يادداشت قتل اول خود به آن اشاره مي كند: راهي كه از جهنم به بهشت ختم ميشود، راهي است طولاني و بس دشوار.
در چنين فضايي كه پيامد غفلت و عدم كنترل انسان بر اميال نفساني خويش است، اعتماد به سادگي رنگ باخته و اميد معنايي ندارد. نگاه هاي نااميد و زجرآور سامرست و كلافگي و اضطراب هميشگي ميلز نشانه اي بر اين فضاسازي است. دنياي هفت به دليل كردار آدميان در حال فروپاشي است، جامعه اي كه مردمش ازمعنويات و مطالعه بيزارند و با وجود دنيايي از معرفت به بازي مشغولند. جمله سامرست در كتابخانه خطاب به نگهبانان را به خاطر بياوريد.
فينچر در پرداخت چنين فضايي از نور كم رنگ و تيره، لباس هايي بدون طراوت و شادابي و اشياء خاك گرفته و صحنه هاي كشف جنايت به خوبي استفاده مي كند. حتي آنجا كه مي خواهد كورسويي از اميد را در مقابل چشمان تماشاگر به تصوير بكشد. در صحنه خانه ميلز كه به يمن حضور همسري خوب و مهربان، قرار است زندگي رنگي با نشاط بيابد، نه تنها از رنگ هاي بي نشاط و مات استفاده مي كند، همچنين چند بار از لرزش ساختمان به دليل عبور مترو بهره ميگيرد تا به مخاطب يادآوري كند كه زندگي در اين شهر چقدر سست و بي ثبات است.
مردم هدفي جزگذران همين زندگي لرزان ندارند. زندگي آلوده به روزمرگي و گناهي، كه خالي از هرگونه معنويت، تغيير و قهرمان باشد. سامرست در رستوران به ميلز مي گويد: مردم در اينجا قهرمان نمي خواهند. فقط مي خواهند غذايشان را بخورند و زندگي كنند.
به همين دليل دو شخصيت متفاوتي كه از اين زندگي ناراضي اند به دنبال جايي ديگر مي گردند؛ تريسي كه تنها نماد عاطفه ورزي در فيلم است، با سامرست - با آن نگاه هاي خسته و بي حوصله - كه از جامعه اي بي فضيلت به تنگ آمده، به راننده تاكسي كه از او مي پرسد كجا ميروي؟ پاسخ ميدهد: جايي دور از اينجا.

از سوي ديگر هفت فيلمي است درمورد به عزا نشستن انسان مدرن در مرگ زندگي. انساني كه بدبينانه ناظر سپري كردن عمر خويش است و همچنان از زندگي مي هراسد. اگرچه فيلم انگيزه قاتل و تصوير كردن جنايت ها را موعظه انسان ها در مورد گناهان كبيره اي چون؛ شكم بارگي، طمع، تبنلي، خشم، غرور، شهوت و حسد عنوان مي كند اما رويكرد آن به رهايي آخرالزماني انسان، نااميدانه و غيرقابل پذيرش است.
قاتل به حكم وظيفه اي كه از سوي قدرتي برتر بر عهده اش گذارده شده، گناه هر كسي را به خودش باز ميگرداند - جمله اي كه در آخرين صحنه ها در ماشين به ميلز ميگويد - چرا كه گناه انسان را از ايمان دور مي كند
فنيچر به همراه قاتل، ابتدا با جنايت هاي تكان دهنده و سپس با جملات فيلسوفانه پايان فيلم كه در دهان قاتل مي گذارد، قصد دارد كه شوكي به وجدان خوابيده انسان هاي خطاكار وارد كند تا از گناه پرهيز كنند. اما تصويري از انساني با ايمان ارائه نمي كند.حتي آن شخصيت هايي را كه به عنوان نقطه اميد و مهر در جامعه مطرح مي كند، خود دچار اضطراب و سردرگمي هستند.

گذشته از آن، اين شخصيت ها جلوه اي از انسان با ايمان نيستند بلكه راهي براي به تعادل رسيدن انسان مدرن در جامعه ارائه مي كنند كه البته كامل نيست. به عنوان مثال شخصيت سامرست كه انساني منظم، عميق و موفق را تصوير مي كند خود از زندگي ناراضي است. او اگرچه نمي تواند درجامعه اي زندگي كند كه جنايت در آن امري معمولي قلمداد مي شود اما به ميلز توصيه مي كند كه عادي باشد و درصدد اصلاح جامعه و مردم برنيايد. انسان مدرن بايد جامعه را به صورت سبدي از جنايت، گناه، تزلزل، ماديگرايي، اومانيسم و يا حتي نظمي كسالت آور بپذيرد و تحمل كند. اين رويه اي است كه خود او برگزيده است تا بتواند زندگي كند: من با مردم همراهي مي كنم. اما خود او نيز در پايان از اين نظم ظاهري به ستوه آمده و بر عليه آن مي شورد. در صحنه هاي آخر فيلم او مترونوم كنار تختخوابش را كه نمادي از نظم خشك و بي معناي زندگي مدرن است با خشم به وسط سالن پرتاب مي كند و مي شكند.

سامرست در واقع تضاد انسان مدرن را با زندگي اش تصوير ميكند. زندگيي كه با نگاهي خسته گذشت لحظات آن را با لحظه شمار شاهد است. نگاه سامرست دردآلود، خسته و غمبار است و حكايت از زجري مي كند كه او در طول زندگي اش از چشم بستن بر اين حقيقت كشيده است كه: جنايت امري عادي است و بايد براي زندگي بي خيال چشم از بر آن فرو بست. اين يگانه راهي است كه براي زندگي فرا روي انسان مدرن قرار دارد.

نكته قابل توجه ديگر در فيلم استفاده از عدد هفت است. هفت در فرهنگ ها و آيين هاي مختلف رمز و رازي مقدس و اسطوره اي دارد و در برخي فرهنگ ها معنايي شيطاني پيدا مي كند. در فيلم هفت گناه كبيره وجود دارد كه به هفت قتل و جنايت منتهي مي شود. اتفاقات در هفت روز مي افتد، هفت روز آخر يك عمر كار يك انسان. همچنين هفت روز اول كار ديگري. وعده نهايي سه شخصيت اصلي فيلم هم ساعت هفت تعيين مي شود.

در پيدا كردن معنايي براي اين هفت ها مي توان در ميان اسطوره ها و نمادهاي فرهنگي، از خلقت هفت روزه دنيا تا درب هاي هفتگانه بهشت پيش رفت. اما آنچه صريح تر به ذهن مي آيد آن است كه گويي اين هفت روز، هفت مرحله اي است كه آدمي بايد براي دگرگون شدن و يافتن دركي عميق تر از زندگي اش طي كند. دركي كه فنيچر تلاش دارد مخاطب را به آن رهنمون شود.
گويي هفت روز نماد گام هاي تحول انسان اند در راهي كه به دشواري از جهنم گناه اعمال فرد، به بهشت پاكي و تطهير مي رسد. فنيچر در اين مراحل تماشاگر را با تحول ميلز همراه مي كند. ميلز اين جهاني نيست و نمي تواند همچون سامرست با واقعيات كنار بيايد و مصائب اين زندگي را تحمل كند. او نه تنها بلندپرواز، رويايي و جسور است. همچنين بر اعصاب و خشم خود كنترلي ندارد. اگر به اين تحول دست يابد قادر خواهد بود در اين دنيا زندگي كند و بماند. اما او خيلي دير به درك اين مسئله مي رسد. در فيلم درست بعد از كشتن جان دو سنگيني اين دگرگوني را در چهره او مي بينيم اما در فيلمنامه اصلي قسمتي هست كه در فيلم حذف شده است. دو هفته بعد از كشتن جان دو نامه اي از ميلز به سامرست مي رسد كه در آن اعتراف مي كند: در مورد همه چيز حق با تو بود. اين تأكيدي است بر معرفتي ديرهنگام كه در ميلز به وجود آمده است.

اما فينچر به اين راحتي تماشاگر را رها نمي كند. وي از همان آغاز ذهن مخاطب را با جنايت هاي فجيع و مقتوليني كه مستحق چنين سرنوشتي بوده اند درگير مي كند. شهري آلوده را تصوير مي كند كه زندگي در آن مردگي است. جايي كه هيچ اميد و آرزويي را برنمي انگيزد. روح مهرباني و عطوفت- تريسي- را به دست قاتل مي كشد. سپس تماشاگر و ميلز را در قضاوتي سخت در مقابل نفس خود با قاتلي دست بسته روبرو مي كند.ميلز و مخاطب مي دانند كه جان دو انساني عادي است- اگرچه گناهكار و قاتل است- سخني كه سامرست در رستوران به ميلز گفته است. همچنين ميلز با هدف قرار دادن او خود در وضعيت قاتل قرار مي گيرد و درواقع با خشمش خود را نابود مي كند.
دو راهه اي كه ميلز با آن درگير است از يك سو به گناه، نابودي، و ارضاي نفس و درنهايت به جهنم مي رسد. از سوي ديگر به بهشت، آرامش نفس و كنترل خشم مي رسد. اما بهشتي كه با گذشتن از انتقام در آن مي توان به آرامش رسيد كجاست؟ جايي كه از آغاز فيلم آن را دنيايي سياه ديده ايم و سامرست هم كه با قواعد آن آشنا و در آن موفق بوده است از آن خسته شده است. درواقع فينچر ميلز را بين جهنم زندگي و جهنم الهي معلق مي گذارد. تا درنهايت با وسوسه جان او را بكشد و تماشاگر را تا هميشه با ناكامي در پاسخ اين سؤال رها كند كه؛ برنده كيست؟
از سوي ديگر ميلز در صحنه آخر با شليك گلوله ها رو به دوربين، تير خلاص را به تماشاگر ميزند، تا اين انديشه را كه همه انسان ها گناهكار و محكومند در ذهن او تثبيت كند. انديشه اي كه در طي داستان با جناياتي به قصد موعظه به مخاطب گوشزد شده است.
¤ فيلم سه شخصيت ميلز، سامرست وجان دو را به عنوان محورهاي اصلي روايت پرداخت مي كند و از وراي تقابل و كنش هاي ميان آنها ماجرا را پيش مي برد.

در اين ميان تضاد و تقابل شخصيت دو كاراگاه كاركردي اساسي تر مي يابد. فينچر اين تضاد را در شرايط فيزيكي، نوع زندگي، تفاوت در انديشه، شيوه رفتار، روش برخورد با حل معماهاي جنايي و حتي ميزان سني كه براي بازي بازيگران در اين نقش ها ارائه شده است، به تصوير مي كشد.
به عنوان مثال سامرست كاراگاهي پير، مجرد، سياه پوست با موهايي مجعد و در هفته آخر دوران خدمت خود است. درحالي كه ميلز كاراگاهي جوان، متأهل، سفيدپوست با موهايي صاف و در هفته اول خدمت خود در آن شهر است. اولي شخصيتي آرام، عميق، كم حرف، منظم و اهل مطالعه و دقت دارد كه اين نظم را مي توان در چيدن وسايل و دكور منزل او به تماشا نشست. اما دومي شخصيتي شلوغ، جسور، سطحي، پرحرف، بي نظم و به دور از مطالعه دارد كه اين را مي توان از زندگي به هم ريخته و نامرتب او فهميد.
بازيگران نيز براي ارائه نقش ها از خصوصيات شخصيت ها به خوبي استفاده كرده اند. «براد پيت» در نقش ميلز، با حركاتي شتاب زده و عجولانه نقشي پر تنش را ارائه مي كند. اما بازي او در مقابل بازي «مورگان فريمن» كه در نقشي آرام با ميزانسن هاي كم تحرك ظاهر شده است مجالي براي بروز نمي يابد. فينچر در ايجاد تفاوت بين دو شخصيت تا آنجا پيش مي رود كه سلاحي سرد و بي صدا را در دست سامرست آرام قرار داده و سلاحي گرم و پر سر و صدا را در اختيار ميلز عجول و شلوغ. گويي اسلحه ها نمادي از حضور آن دو در عرصه زندگي و انديشه اند.
اين تضادها نه تنها باعث كنش و واكنش بيشتري در داستان مي شود بلكه ذهن تماشاگر را با اين پرسش درگير مي كند كه كدامين روش در به دام انداختن قاتل موفق تر خواهد بود؟ و همين نكته ناخودآگاه ذهن را به عطش سيري ناپذير دنبال كردن ماجرا وامي دارد.

در اين ميان شخصيت قاتل كاركردي دوگانه دارد. از يك سو همچون ناظري آگاه، صبور و با دقت چنان حضور دارد كه گويي هيچ خطايي از چشمش دور نمي ماند. سر بزنگاه سر مي رسد و مجرم را با پيامد خطايش رودررو مي كند. با حضوري اين چنين، جايگاه منتخبي آسماني را مي يابد كه گويي وظيفه اش ارشاد، موعظه و هشدار است. او در صحنه آخر مي گويد: كارهايي را كه من كردم مردم به زحمت مي توانند درك كنند اما نمي توانند انكارش كنند.

از طرف ديگر جان دو با آن صليب سرخ رنگ در خانه اش كه گويي آتش از آن زبانه مي كشد، لباس سرخ رنگش در دل آن صحرا و گناه حسد كه به آن اعتراف مي كند، تجلي مسلم شيطان است. چرا كه شيطان هم به واسطه حسادت به انسان تلاش مي كند تا او را از جايگاهش در بهشت پايين بكشد. جان دو نيز درنهايت ميلز را به اعمال خشونت و گرفتن انتقام وامي دارد و زندگي او را تباه مي كند.



حواشی خواندنی فیلم

1-) دیران (نیولان سینما) با پایان فیلم موافق نبودند اما براد پیت با تغییر پایان فیلم مخالفت کرد.

2-) اندرو کوین واکر نویسنده فیلم نامه فوق العاده seven در فیلم نقش اولین جسد فیلم را بازی می کند.

3-) تمامی کتاب های دست نویس کتابخانه جان دوو مخصوص همین صحنه نوشته شده است و نوشتن آن دو ماه طول کشید و 15000 دلار هم خرج برداشت.

4-) مترونوم که در اتاق سامرست وجود دارد در هر نمایی که نشان داده می شود هفت بار ضربه می زند .

5-) قربانی گناه تنبلی که قاتل او را یک سال به تخت بسته بود و ظاهری وحشتناک داشت به نظر می آمد که یک مدل باشد اما یک بازیگر بسیار بسیار لاغر است که آن را طوری گریم کرده اند تا به یک جسد شباهت پیدا کند.

6-) کتابخانه ای که سامرست برای مطالعه کتاب های مربوط به گناهان کبیره به آنجا می رود همان ساختمانی است که جیم کری در فیلم ماسک به عنوان کارمند بانک در آن کار می کند.

7-) کمی قبل از اینکه مایلز به جان دوو شلیک کند (نمای پایانی فیلم) یک نمای خیلی سریع از همسر مایلز تریسی نشان داده می شود که برای دیدن آن باید دقت کرد.

8-) در فیلمنامه اولیه بعد از سکانس کشته شدن جان دوو (صحنه نهایی فیلم ) سکانس دیگری هم بوده که سامرست را در بیمارستان نشان می دهد (به خاطر گلوله ای که مایلز به او شکل کرده تا جلوی او را نگیرد) در این سکانس رئیس پلیس نامه ای از طرف مایلز به سامرست می دهد که در آن نوشته (حق با تو بود درباره همه چیز حق با تو بود ) این صحنه در فیلم حذف شده و جای آن همان مونولوگ نهایی سامرست که نقل قولی از جمله همینگوی است قرار داده شده است.

9-) در فیلمنامه اصلی زن کوتاه قامت وعجیبی است که عضو تیم انگشت نگاری است و بعد از هر قتل در صحنه حاضرمی شود و کلی فحش وناسزا به سامرست و مایلز می دهد، این نقش از فیلم حذف شد.

10-) شماره تمام ساختمان ها درسکانس افتتاحیه با عدد 7 شروع می شود. زمان تحویل بسته در انتهای فیلم 7:07است.

11- ) هیچ وقت اسم شهری را که داستان فیلم در آن جریان دارد را نمی شنویم.

12- ) جذابیت بصری فیلم باعث شد که در آمریکا یک تماشاگر 200 بار به سینما برود و فیلم را ببیند.

13-) بعد از نمایش فیلم در آمریکا بسیاری از تماشاگران در رفتار خود مخصوصا درباره پرخوری تجدید نظر کردند.

14-) هشتاد درصد فیلم در فضایی تیره و تاریک قرار دارد و تنها سکانس پایانی فیلم است که در صحرا صحنه روشن است که بسیاری آن را نماد صحرای محشر می دانند.


15-) اسم کوین اسپیسی را در تیتراژ ابتدایی فیلم نمی بینیم اینکار را فینچر تعمدا انجام داد تا قاتل فیلم به هیچ وجه لو نرود .البته کوین اسپیسی ازاین کار کمی شاکی شد. (بعد از اکران فیلم)


17-) در صحنه تعقیب و گریز که مایلز به دنبال قاتل است، دست براد پیت واقعا آسیب دید.

18-) یکی از بزرگان سینما بعد از نمایش فیلم گفت: مطمئنم خود فینچر نمی داند که چه شاهکاری را ساخته است.

منتقدان موقع نمایش فیلم چه گفتند:



1- ) راجر ایبرت (شیکاگو سان تایمز): یک تریلر سیاه مهیب و وحشتناک و هوشمندانه

2-) جاناتان روزبنام (شیکاگو ریدر): از همان تیتراژ ابتدایی می فهمیم که با یک فیلم ویژه طرفیم.

3-) شان مینز(film.com): تماشای فیلم seven مثل این می ماند که کلی برای شکستن در یک گاوصندوق کلنجار می روی و عاقبت چیزی که در آن پیدا می کنی یک مار ماهی باشد که در آن می خزد.


يكي از بزرگان سينما راجع به فيلم هفت گفته است كه خود ديويد فينچر نفهميده چه شاهكاري ساخته است.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: